بیان کنایهآمیز
در ادبیات فارسی همواره یکی از شیوههای کارآمد و تأثیرگذار انتقال مفاهیم بوده است. شاعران و نویسندگان نکتهپرداز با توجه به ظرافتها و تواناییهای زبان فارسی توانستهاند خالق زیباترین و پرمخاطبترین آثار ادب فارسی باشند. سخن کنایهآمیز در آفرینش آنچه از آن بهعنوان «طنز متعالی» یاد میکنیم، نقش بنیادین داشته است.
تاریخ ادبیات فارسی سرشار از آثاری است که از این شیوه بیانی مدد گرفتهاند. شاید با توجه به دغدغههای فراوان و با در نظرگرفتن کمحوصله بودن انسان امروز، نیاز به سخن غیر مستقیم و به عبارت دیگر بیان غیر جدی و تلطیفشده، منطقیتر به نظر بیاید.
سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره) بهانهای شد تا نگاهی گذرا به آثار مکتوب حضرت ایشان داشته باشم؛ آثاری که ـ بهویژه در شعر امام ـ نشانههای درخشانی از سخن کنایهآمیز و طنز متعالی در آنها وجود دارد؛ طنزی که با شیرینی و ملاحت خاص خود، تأثیر ماندگارتری در ذهن مخاطب بر جا میگذارد. آشنایی با این شیوه بیانی، از زبان کسی که او را همواره بهصراحت در گفتار ـ به جهت ارتباط مستقیم ایشان با مردم و مسائل کلان و سرنوشتساز امت در کنار بار سنگین رسالت زعامت مردم ـ میشناسیم، بدون تردید سبب ایجاد شگفتی بیشتری خواهد شد.
حضرت امام(ره) نه داعیه شاعری داشتهاند و نه معرفی ایشان بهعنوان کسی که بخش قابل ملاحظهای از لحظههای فراغت خود را با دغدغههای شعر و شاعری میگذرانده، چیزی به شخصیت والای ایشان اضافه میکند. امام را میشناسیم به جهت عظمت و بزرگواری او که در هر نفس، تنها دغدغهاش خدا و هدایت خلق خدا بود نه چیز دیگر. شاید سخن گفتن از شعر و در این مقال بحث درباره حضور طنز در آثار آن بزرگوار، بتواند تعریفی شایستهتر از طنز ارائه دهد و توجه ما پدیدآورندگان آثاری از این دست را به این مهم جلب کند که نجابت و سلامت در گفتار، هیچ منافاتی با شیرینی و ملاحت آن ندارد و بار دیگر به این فکر کنیم که در ارتباط با خلق خدا، چین بر پیشانی انداختن و ابرو در هم کشیدن شایسته موجودی به نام انسان نیست؛ موجودی که در تعریف او و بیان یکی از تمایزاتش با حیوان او را تنها موجودی دانستهاند که ضاحک و خندان است. شاداب بودن از چنان اهمیتی برخوردار است که حتی پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام و اولیای خدا در ایجاد آن اصرار میورزیدهاند، در خبرها و احادیث، از شوخیها و بیان کنایهآمیز و شیرین پیامبران و امامان، بسیار نقل کردهاند. با این تفاوت که ایشان اگر سخنی بر زبان میراندهاند، جز در مسیر حق و رضایت خداوند نبوده است و هرگز کلامی که ثمره آن رنجاندن دیگران باشد از آنان صادر نشده است. این سخن را از حضرت امام(ره) نقل کردهاند: «در جوانی سرگرم مفاهیم و اصطلاحات پرزرقوبرق شدم که نه از آنها جمعیتی حاصل شد نه حال. اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوی دوست بازم داشت. نه از فتوحات فتحی حاصل و نه از فصوصالحکم حکمتی دست داده تا چه رسد به غیر اینها.»
این نگاه حضرت امام به حواشی جهان هستی، نشانگر نگاهی شهودی و دیدگاهی فراتر از اندیشهها و تأملات این جهانی است. در این مختصر اگر سخنی از شیوه بیان حضرت امام رقم میخورد، بیشتر منظور آن است که شاید بتوانیم کاستیهای نگاه خود را به گونهای شایستهتر ترمیم کرده باشیم و آنچه را که باید، از سیره و روش الهی چنین مردانی بیاموزیم.
اشعار حضرت امام(ره) سرودههایی است سرشار از مفاهیم عرفانی و توحیدی و آرمانگرایانه. آنچه مسلم است امام هرگاه فرصت و فراغتی پیدا میکردهاند، با نگاهی که نتیجه دیدگاه شهودی بوده، با معبود سخن میگفتهاند و سوز و گداز و راز و نیازی از سر تسلیم و بندگی با پروردگار خویش داشتهاند و اینهمه بهروشنی از بیتکلفی و ساده بودن شیوه بیان ایشان نمایان است؛ مضامین و مفاهیم گوناگونی که جز در واردات قلبی انسان نمیتوان از آنها سراغی گرفت.
این اشعار گاهی سرودهای در نکوهش مدعیان ظاهرفریب و ریاکاران چندچهره است و گاه در شرح درد فراق و زمانی نتیجه به درد آمدن دل از نابسامانیها و ناهنجاریهایی است که انسان غفلتزده امروز با آن دستوپنجه نرم میکند و گاه نیز تذکری است به خود و همه, تا مبادا خواب نسیان، انسان را فراگیرد و آدمی از خود بیگانه شود. امام خمینی در انتقاد و شکایت از عالمان بیعمل و فریبکاران به ظاهر درست، از همان زاویهای مینگرد که خواجه شیراز نگریسته است، با این تفاوت که ایشان به پیروی از پیامبران و ابرار و ابدال به سلامت و نجابت در گفتار و صداقت در بیان توجه ویژهای نشان میدهند و در سخن رندانه خویش جانب حقیقت را همواره حفظ میکنند تا مبادا کسی را ـ جز آنکه باید ـ از شیوه بیان خود برنجاند. تعابیر عرفانی اشعار امام با آنچه صوفیان و خداپرستان حقیقی از این مفاهیم و تعابیر استنباط و استدراک میکنند برابر است و در غالب آثار ایشان هر تعبیر عرفانی به مفهومی توحیدی و الهی و آنچه از ابزار این مفاهیم است دلالت دارد و جایی برای تعبیر و تفسیر غیر متعارف و دور از ذهن باقی نمیگذارد.
«همه در عید به صحرا و گلستان بروند
من سرمست ز میخانه کنم رو به خدا»
کلمه «میخانه» در این بیت جز باطن عارف کامل و نیز جز جایگاهی که در آن روی نیاز به درگاه معبود برده میشود نیست و زلالترین مفهوم نمادین میخانه در اصطلاح عرفانیاش همین است و لاغیر. شیرینی و گوارایی و ملاحت در گفتار، حتی در اشعار بسیار جدی و صرفاً عرفانی امام حضور خود را به رخ میکشد:
«یار امشب پی عاشقکشی است
من نگویم, ز خدنگش پیداست!»
از نظر امام برای «مذهب رندان» آرایههایی چون خرقه و خانقاه لازم نیست و درویش واقعی کسی است که از همه این ظواهر به دور باشد:
«خرقه و خانقه از مذهب رندان دور است
آنکه دوری کند از این و آز آن درویش است»
ادامه دارد...
طبقه بندی: طنز